صفحه شخصی حامد مستقیمی   
 
نام و نام خانوادگی: حامد مستقیمی
استان: خراسان رضوی - شهرستان: مشهد
رشته: کارشناسی ارشد عمران - پایه نظام مهندسی: دو
شغل:  هیات مدیره مهندسین مشاور نمایندگی فروش نرم افزارتکسادرخراسان
شماره نظام مهندسی:  193006836
تاریخ عضویت:  1389/03/02
 روزنوشت ها    
 

 راه بهشت-پائولوکوئلیو بخش عمومی

21

راه بهشت
------------
مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند

هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت

اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت

گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تا مرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند

پیاده ‌روی درازی بود،تپه بلندی بود

آفتاب تندی بود، عرق می‌ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود.

رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟"

دروازه‌بان: روز به خیر

اینجا بهشت است

"چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم."

دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "می‌توانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان می‌خواهد بنوشید."

- اسب و سگم هم تشنه‌اند.

نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."

مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد.

از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به مزرعه‌ای رسیدند.

راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد.

مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، حتمالأ
خوابیده بود

مسافر گفت: روز بخیر

مرد با سرش جواب داد

- ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم

مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهید بنوشید.

مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند

مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید

مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟

- بهشت

- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است

- آنجا بهشت نیست، دوزخ است

مسافر حیران ماند:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود! "

- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند.

(پائولوکوئلیو)

دوشنبه 16 خرداد 1390 ساعت 09:22  
 نظرات    
 
جواد عزیزی اجیرلو 13:57 دوشنبه 16 خرداد 1390
3
 جواد عزیزی اجیرلو
بسیار زیبا بود
علیرضا احمدی 18:15 دوشنبه 16 خرداد 1390
3
 علیرضا احمدی
فقط جالب بود
مهدی شاهمرادی 09:31 سه شنبه 17 خرداد 1390
2
 مهدی شاهمرادی
طبق معمول داستانهای پاولو کولیو این هم زیبا بود
نازنین دانشمند 14:34 سه شنبه 17 خرداد 1390
7
 نازنین  دانشمند
واقعا عالی بود کاش تو دنیای زنده ها هم از این اتفاقات می افتاد
حمید رستمی 00:34 چهارشنبه 18 خرداد 1390
2
 حمید رستمی
آفرین بر شما و پائولو
نازنین بهشتی 17:11 چهارشنبه 18 خرداد 1390
8
 نازنین بهشتی
به هر حال احترام به سلیقه دوستان موافق واجبه اما من هم بقیه اعضا حق دارم نظر و سلیقه خودم رو ابراز کنم:
طبق معمول و مثل بقیه نوشته های پائولو کوئلیو مبتذل و مبلغ عرفان پیش پا افتاده و بازاری بود
بهروز شیربان 17:54 چهارشنبه 18 خرداد 1390
6
 بهروز شیربان
با درود به همه دوستاران ادبیات میشه تعریف "عرفان پیش پا افتاده و بازاری" رو بدونیم چون آثار این نویسنده بسیار طرفدار دارند همه جای دنیا.
نازنین بهشتی 04:00 پنجشنبه 19 خرداد 1390
9
 نازنین بهشتی
با درود به همه دوستداران ادبیات (اعم از ادبیات عامه پسند و ادبیات فاخر) علاقه مندان به دونستن تعریف "عرفان پیش پا افتاده و بازاری" میتونن علاوه بر مراجعه به فرهنگها و لغتنامه ها برای استخراج معنی اجزای این عبارت، دوتا منبع زیر رو هم تهیه و مطالعه کنن:
- جریان شناسی انتقادی عرفانهای نوظهور، نوشته حمیدرضا مظاهری سیف
- در آمدی بر عرفان حقیقی و عرفانهای کاذب، نوشته احمد حسن شریفی