www.iiiWe.com » داستان موش

 صفحه شخصی حامد مستقیمی   
 
نام و نام خانوادگی: حامد مستقیمی
استان: خراسان رضوی - شهرستان: مشهد
رشته: کارشناسی ارشد عمران - پایه نظام مهندسی: دو
شغل:  هیات مدیره مهندسین مشاور نمایندگی فروش نرم افزارتکسادرخراسان
شماره نظام مهندسی:  193006836
تاریخ عضویت:  1389/03/02
 روزنوشت ها    
 

 داستان موش بخش عمومی

17


داستان موش

موشی درخانه تله موش دید، به مرغ وگوسفندو گاو خبردادهمه گفتند: تله موش مشکل توست بما ربطی ندارد. ماری درتله افتادو زن خانه راگزید،ازمرغ برایش سوپ درست کردند،گوسفندرابرای عیادت کنندگان سربریدند؛گاورابرای مراسم ترحیم کشتندوتمام این مدت موش درسوراخ دیوار مینگریست ومیگریست

در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی و تنها یک گناه و آن جهل است

عارف بزرگ - مولانا

یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 09:30  
 نظرات    
 
هاجر عبدالهی 20:30 یکشنبه 11 اردیبهشت 1390
6
 هاجر عبدالهی
ALI BOD MERC
ش ب 01:13 دوشنبه 12 اردیبهشت 1390
7
 ش ب
سلام
ممنون
زیبا بود و به نظر می رسد مخارج شب هفت آن مرحوم به حساب خیریه واریز شده باشد (=:
احمد رضا زارع 08:59 دوشنبه 12 اردیبهشت 1390
3
 احمد رضا زارع
tnx
سیامک شاهنده 10:19 دوشنبه 12 اردیبهشت 1390
7
 سیامک شاهنده
پس باید خود را در مشکلات دیگران سهیم بدانیم وگرنه...مثل داستان بالا میشه.باتشکرازجناب مستقیمی
مژگان فدایی 11:23 دوشنبه 12 اردیبهشت 1390
7
 مژگان  فدایی
گیریم شب هفت رو ریختن به حساب خیریه ,پس تکلیف چهلم وسالگرد وفیلم بردار و...اینا چی میشهههه!!!!!!
سخنان بزرگانی همچون مولانا رو باید با زر نوشت.یه جاهل نه تنها بخودش آسیب میرسونه بلکه دیگران رو هم از این آسیب بی بهره نمیذاره.
باسپاس
جواد عزیزی اجیرلو 12:47 دوشنبه 12 اردیبهشت 1390
5
 جواد عزیزی اجیرلو
امام جواد (ع):
عالمان به سبب زیادی جاهلان غریبند.
محمد رضا فیروزبخت 16:01 دوشنبه 12 اردیبهشت 1390
5
 محمد رضا فیروزبخت
جالب بود
ش ب 00:07 سه شنبه 13 اردیبهشت 1390
5
 ش ب
سرکار خانم مهندس فدایی
با سلام
چون نظر جنابعالی دو پهلو بود به عرض می رسانم من در نظرم از علامت (=: بعنوان طنز استفاده کردم.

وگرنه من هم با فرمایش جنابعالی هم عقیده ام همانطور که قبلا نیز این آدرس را در نظراتم به روزنوشت آقای مهندس ناظمی ارسال کرده ام.
http://masnawi.persiangig.com
با تشکر مجدد از دوست گرامی جناب آقای مهندس مستقیمی عزیز
مژگان فدایی 15:20 سه شنبه 13 اردیبهشت 1390
6
 مژگان  فدایی
یه سلام گرم خدمت جناب مهندس بهنامی نیا
تصویر لبخندی که در انتهای کامنت شما بودطنز گونه بودنش رو کاملا ملمسوس کرده بود وجمله ی من نیز خالی از طنز نبود وکنایه ای نیز نبود که دو پهلو بنظربرسه .حالاشمانمیدونید به حساب کدوم خیریه ریختن؟شایداینطوری بشه فهمید خرج مراسم چهلم وسالگردو...صرف چی شده!!
:+)
اماگذشته از مزاح اگه این حرکت بطور گسترده فرهنگ سازی بشه واقعا بی نظیر میشه لااقل این همه تجملات کم رنگ تر میشه.
شاد باشید
حامد مستقیمی 10:24 چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390
7
 حامد مستقیمی
باتشکرازدوستان عزیزم.
فکرمیکنم اون زمان هنوزاین چیزا مد نشده بوده ;)
ولی به دورازشوخی این داستان به نظرم کاملا ملموس میاد وممکنه برای هرکدوم ازماها ویا همه اتفاق افتاده باشه.ویکی ازمصداقهای کمک به همنوع ویا همسایه هستش.کافیه یکم عمیقترراجع بهش فکرکنیم شخصیتهای داستان رو تو زندگیمون پیدا خواهیم کرد و اون تله هم هرگونه مشکلی ممکنه باشه فقط مشکل اینه که این اتفاق توزندگی ما ممکنه درزمان بیشتری به طول انجامد وما نتونیم رابطه این اتفاقها رو به راحتی پیدا کنیم.